نمی دانم تا چند سطر و صفحه پر میشود از واژه ها،
هر چقدر که باشد بی او، صفایی ندارد این نوشتن ها، خوب می دانم هر گونه تغزلی بی غزل وجود او، نه مطلعی دارد، نه مَخلصی! نه آغازی دارد نه پایانی اگر دعای من امشب به آسمان برسد رمق نمانده به جسمم, خدای من مددی! غمم ز دوری یار است، یار گمشدهام چه میشود كه بیاید سوار مشرقیام پر از لطافت گل میشود نسیم چمن گلاب و عطر بپاشید در مسیر ظهور همیشه منتظرم دركنار جاده عشق تمام ذهن مرا پر نموده این پرسش خدا كند كه در این روز, روسپید شویم یقین بدان كه اثر میكند دعای فرج شروع دفتر باور به نام او زیباست
گمان كنم كه خدا هم به دادمان برسد
مگر ز تو به تن مردهام توان برسد
چه میشود خبر از یار بی نشان برسد؟
و بر پیاده ی خسته، توان و جان برسد؟
اگر به فصل خزان یار مهربان برسد
گمان كنم كه هر آن لحظه میهمان برسد!
كه پیك خوش خبر از سمت جمكران برسد
چه میكنیم اگر وقت امتحان برسد؟
چو كارنامه به آن مصلح جهان برسد
و از عنایت آن صاحبالزمان برسد
اگر كه ختم غزل هم به پای آن برسد