به نام خدا
مؤمنان همواره با امید به فرج و آیندهای بهتر سختیها را تحمّل كردهاند؛ امّا فرج چه زمانی محقّق خواهد شد؟ هرچند انسان مؤمن بر اساس آموزههای دینی ایمان قطعی به تحقّق فرج دارد، ظهور برخی نشانهها سبب تقویت ایمان وی میشود. طرح مساله مهدویت و جهانی شدن، هر دو از جمله مباحث مهم و دغدغههای روزگار ماست. اعتقاد به ظهور منجی و مهدویت در معنای عام خود، یك باور دینی فراگیر در بین انسانها بوده است. در ادیان مختلف چنین اعتقادی به نحو ملموس و بارزی تجلی یافته است و منجی با تعابیر مختلفی چون «كالكی» در آیین هندو، «مسیحا» در یهود و مسیحیت، «سوشیانت» در زرتشت و در نهایت، «مهدی(عج») در فرهنگ اسلامی یاد شده است… چنین تعابیر و باورهایی به رغم تفاوتهای خاص خود در تاكید بر ظهور یك منجی جهت گشودن راه جدیدی فراروی انسان در جهت نیل به سعادت ابدی، مشترك هستند. از این رو مهدویت و منجیگرایی دغدغه تمامی انسانها و در دورانهای مختلف تاریخی بوده است و در روزگار ما نیز كه انسان معاصر دچار بیعدالتیها و ظلم در عرصه جهانی است، این مساله حایز اهمیت میباشد.در سده بیستم، ما شاهد رویدادها و رخدادهایی هستیم كه از سی سال پیش به این سو، مفهوم جهانیشدن را در محل و موضوع تفكر و اندیشه قرار داده است.بدیهی است كه آگاهی از تغییرات، الزامات و راهكارهای موجود در فرایند جهانی شدن بویژه از بُعد مذهبی و فرهنگی آن، برای تمام مردم ایران كه دارای فرهنگ ناب اسلام، انقلاب و تاریخ پربار ایران می باشند ضرورتی انكار ناپذیر می باشد.
برای مطالعه بیشتر به ادامه مطلب بروید.........
جهانی شدن پدیده ای است كه از روزگاران دور در نهادهای اجتماعی ملل وجود داشته است و هر زمان به گونه ای ودر قالبی دگرگون خود را نشان داده است.پیامبران و اندیشمندانی مانند پیامبر اسلام، زردشت، كنفوسیوس، سقراط، افلاطون، رازی، ابن سینا، فارابی، فردوسی، خواجه نصیر طوسی، خیام، مولوی، سعدی، حافظ و… از گذشته بسیار دور پیوسته به سرنوشت جهان و یكپارچگی آن اندیشیده اند.نتیجه اندیشه، تجربه و یافته های آنها در سراسر جهان پراكنده و در دانشگاههای معتبر جهان به صورت نظرات جهان شمول تدریس شده و می شود. آموزة فرج یكی از آموزههای مشترك دینی در طول تاریخ بوده است. مؤمنان همواره با امید به فرج و آیندهای بهتر سختیها را تحمّل كردهاند؛ امّا فرج چه زمانی محقّق خواهد شد؟ هرچند انسان مؤمن بر اساس آموزههای دینی ایمان قطعی به تحقّق فرج دارد، ظهور برخی نشانهها سبب تقویت ایمان وی میشود. یكی از زمینههایی كه در زمانة ما باعث توجّه بیشتری به آموزة فرج شده، پدیدة جهانی شدن است. به رغم تفسیرها و گاه فرایندهای ناسازگاری كه در مواردی جهانی شدن با آموزة مهدویت مییابد، نگرش كلان این مقاله آن است كه جهانی شدن دركلّ، زمینههای، باور بهآموزة فرج اسلامی را تسهیل و تقویت میكند. در این مقاله، پس از ارایه مختصری ازتاریخچه جهانی شدن وبیان نظرات اندیشمندان گوناگون در این زمینه، جامعه اطلاعاتی و اثرات آن در جامعه جهانی، انواع جهانی شدن، نابرابریها در این فرایند، پروژه یا پروسه بودن جهانی شدن، تعاریف فرهنگ، فرهنگ پذیری و تغییر فرهنگی، هویت ملی، نظرات اسلام در جهانی شدن، جهانی شدن و ابعاد جهانشمول ادیان، مقایسه تمدن غرب و مهدویت در تحقق آرمان شهر و عدالت اجتماعی، جهان گرایی و جهان شمولی اسلام، جهانی سازی مهدوی و شاخصه های آن، فلسفة تاریخ و جایگاه فرج، چگونگی انتظار و وظیفه ما از دیدگاه استاد شهید مرتضی مطهری، مهدویت اسلامی، جهانی شدن و چشم انداز فرج، ملاك های جدید مورد نیاز دین در عصر جهانی شدن… می پردازد و در پایان به نتیجه گیری از موارد ذكر شده دركشورهای گوناگون جهان و بیان توصیه های كاربردی در شرایط كشور ایران و فرهنگ ایران زمین می پردازد. اشاره: من میخواهم فرهنگهای تمامی گیتی بر دور خانه ام بوزند و نفسی تازه كنند، آزادانه تا حدی كه ممكن است. با این همه، من اجازه نمیدهم هیچكدام از آن وزش ها بر پاهایم چیره شوند.( از مهاتما گاندی.) مقدمه: در روایات از حضرت مهدی (عج) تعبیر به بهار روزگاران شده است و جزء سلامهایی كه به محضر حضرت میشود آوردهاند:(( السلام علی ربیعالانام و نضره الایام)) درود بر بهار بشریت، بهاران تاریخ و طراوت روزگاران.باور ما به شكلگیری حكومتی جهانی توسط حضرت مهدی(عج) چنین پرسشی را مطرح میسازد كه چه ارتباط و نسبتی بین مهدویت و حكومت جهانی مهدوی(عج) با پدیده جهانیشدن وجود دارد؟در تعابیر عامیانه و گاه در برخی مباحث علمی چنین تصوری برانگیخته میشود كه بین پدیده جهانیشدن با حكومت جهانی حضرت مهدی(عج) ارتباط و حتی همسانی وجود دارد. از این رو پرسشی كه لازم است در آن تامل شود پرداختن به نسبت بین این دو مفهوم میباشد. وجه اهمیت پرداختن به چنین پرسشی در آن است كه به رغم اشتراك ادیان مختلف در اعتقاد به ظهور منجی، تحولات روزگار ما وضعیت متفاوتی را بهوجود آورده است. برای انسان ماقبل عصر تكنولوژی ارتباطات، تحقق یك حكومت جهانی با تصوراتی توام بوده است كه به دلیل گستره عظیم جغرافیایی جهان برای انسان آن روز، نحوه تحقق چنین حكومتی، به رغم باور اصیل وی به تحقق آن، در بوته اعجاز و شگفتی قرار میگرفت. تعابیر مختلفی كه در روایات و اخبار ملاحم در ویژگیهای عصر ظهور حضرت مهدی(عج)آمده است كه صدای آن حضرت را همه جهانیان در هنگام سخن میشنوندیا سیمای مبارك وی را میبینند و تعابیر دیگر، همگی برای انسانهای روزگار پیشین امری شگفت و معجزهآسا مینمود. در حالی كه پیشرفتهای تكنولوژی ارتباطی فهم چنین وضعیتی را به طرق عادی برای ما میسر ساخته است. در پرتو چنین تحولاتی است كه فهم ما نسبت به برخی از آموزههای دینی روشنتر گشته و ما اینك با بصیرت بیشتری میتوانیم آموزههای دینی – و جهانی خود را درك كنیم. پدیده جهانیشدن نیز شاید بتواند چنین زمینهای را بیشتر فراهم سازد.از این رو مساله پیش آوری نوشتار حاضر اینست كه چه نسبتی بین حكومت جهانی حضرت مهدی(عج) و پدیده جهانیشدن وجود دارد؟ به تعبیر دیگر چنین پرسشی در ذهن ما برانگیخته میشود كه آیا ما در عصر جهانیشدن میتوانیم فراتر از باور دینی- اعتقادی خود به ظهور منجی موعود، چگونگی تحقق آن را براحتی درك كنیم. آنچه برای انسانهای مومن پیشین صرفاً یك باور دینی – اعتقادی بود، میتواند برای ما امر ملموستری جلوه نماید و شاهد تحقق زمینههای آن باشیم. و مفهوم جهانیشدن یا مفاهیم دیگری میتوانند برای ما زمینه درك بهتر و روشنتری از چگونگی تحقق حكومت جهانی موعود فراهم سازند. شاید طرح چنین ادعایی در وضعیتی كه «جهانی شدن» خود در معرض چالشها و انتقادهای جدی است و مردمان بسیاری از كشورها به دلیل تبعات منفی آن در تحمیل و گسترش عرصه استعماری صاحبان قدرت و سرمایه در ابعاد اقتصادی – فرهنگی و سیاسی هر روز به اعتراض برمیخیزند، ابهاماتی را در پی داشته باشد. حتی چنین ابهاماتی با توجه به دیدگاههایی كه جهانیشدن را به مثابه ك پروژه غربی یا غربیسازی جهان و یا حتی امریكاییسازی جهان میدانند، بیشتر میگردد. از جهانی شدن (Globalization) تعاریفی گوناگون ارائه می شود كه دلیل آن می تواند چند وجهی بودن فرایند جهانی شدن، فراگیر بودن این پدیده، و جدید ونوپا بودن نظریه پردازی و مطالعات مربوط به آن باشد تعاریف عرضه شده از پدیده جهانی شدن بسیار متنوعند از جمله: ( افزایش وابستگی و در هم تنیدگی جهانی)، (فرایند غربی كردن و همگون سازی جهان)، ( ادغام همه جنبه های اقتصادی در گستره جهانی)، ( پهناور تر شدن گستره تاثیر گذاری و تاثیر پذیری كنشهای اجتماعی)، (كاهش هزینه های تحمیل شده توسط فضا و زمان) و… سیر تاریخی اندیشه های جهانی شدن را می توان به سه احتمال مطرح كرد: -جهانی شدن فرایندی است كه از ابتدای تاریخ بشر وجود داشته است و از همان زمان تا ثیرات آن رو به فزونی بوده است، اما اخیرا” یك شتاب ناگهانی در آن پدید آمده است. -جهانی شدن با نو گرایی و تو سعه سرمایه داری همزمان بوده است اما اخیراََ در آن شتاب ناگهانی بوجود آمده است. -جهانی شدن یك پدیده متأخر است كه با سایر فرایند های اجتماعی نظیر فرا صنعتی شدن، فرا نو گرایی یا شالوده شكنی سرمایه داری همراه است. آنچه كه مسلم است، واژه جهانی شدن تا دهه ۱۹۸۰ در محافل دانشگاهی چندان به رسمیت شناخته نمی شده و در لغتنامه آكسفورد (۱۹۹۰٫۱۳۳) خاطر نشان می كند كه كاربرد علمی (جهانی شدن) متأثر از نظریه مارشال مك لوهان درباره (دهكده جهانی) است كه در كتاب اكتشافات در ارتباطات (۱۹۶۰) مطرح شده است.فرایند جهانی شدن با چند پدیده و عامل دیگر گسترش بیشتری یافته است كه عبارتند از: پول، تكنولوژی، حمل و نقل و رسانه های الكترونیك.به نظر میرسد رسانه های الكترونیك همچون اینترنت و ماهواره و… سرعت این پدیده را زیاد كرده است(ادریسی، ا. ۱۳۸۳٫ صص:۳ ـ ۲). مالكوم واترز معتقد است واژه های Globalization، Globalize و Globalizing از دهه ۱۹۶۰ رواج یافته است. مجله اكونومیست در تاریخ ۴ / ۴/ ۱۹۵۹ تركیب سهیمه جهانی ( Globalized Quota =) را در مورد واردات اتومبیل ایتالیا به كار برد. Globalism و Globalization اولین بار در سال ۱۹۶۱ وارد فرهنگ وبستر شد و اول بار مقاله ای با این عنوان در سال ۱۹۶۲ در نشریه Spectator به نگارش درآمد. واترز جهانی شدن را چنین تعریف می كند: ” جهانی شدن فرایندی اجتماعی است كه در آن قید و بندهای جغرافیایی كه بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افكنده از بین می رود و مردم به طور فزاینده از كاهش این قید وبندها آگاه می شوند. ” رونالد رابرتسون یكی از صاحبنظران عمده جهانی شدن آن را “عام شدن خاص و خاص شدن عام” می داند. چرا كه جنبه های كلان زندگی با وجه محلی یعنی جنبه های خرد برخورد می كند. در این تقابل خود (هویت فردی) و جوامع ملی از یك سو با بشریت به عنوان یك كل و نظام جهانی جوامع از سوی دیگر رو در رو قرار می گیرند. آنتونی گیدنز جهانی شدن را چنین تعریف می كند: ” جهانی شدن به معنای گسترش روابط اجتماعی و اقتصادی در سراسر جهان است. در یك نظام جهانی جنبه های متعددی از زندگی مردم از سازمان ها و شبكه های اجتماعی تاثیر می پذیرند كه هزاران كیلومتر از آن ها دورتر هستند. در این وضعیت جهان را باید به عنوان یك نظام واحد قلمداد كرد. “ هاروی معتقد است جهانی شدن همان تراكم زمان و مكان است؛ بدین ترتیب كه هر اتفاقی در هر گوشه دنیا به سرعت به اطلاع همگان می رسد و عملا زمان و مكان معنای خود را از دست داده است. تاریخچه و مراحل جهانی شدن: این كه جهانی شدن دقیقا از چه تاریخی شروع شده است به دیدگاه افراد بستگی دارد به عنوان مثال محمد حسین رفیعی شروع روند را به ۳۰۰۰ سال پیش و دوره اسكندر مقدونی و فراعنه مصر مربوط می داند كه امپراتوری ها قصد گسترش و جهان گشایی داشتند. برخی شروع جهانی شدن را پیدایش ادیانی می دانند كه داعیه جهانی شدن داشتند. امیرعماد میرمیرانی به ضیافت غیر رسمی دكتر كلاوس شواب ( Klaus Schwab) در دهكده داووس سوییس به سال ۱۹۷۰ به عنوان سرآغاز دوران مدرن جهانی شدن اشاره می كند. مساله جهانی شدن در نظرات جامعه شناسان كلاسیكی چون سن سیمون، دوركیم و وبر و ماركس نیز دیده می شود. سن سیمون، صنعتی شدن را عامل پیشبرد رفتارهای مشابه درون فرهنگ های متفاوت می دانست. تسریع چنین امری به نوعی انترناسیونالیسم می رسید كه فلسفه ای جهانی و مبتنی بر انسانیت دارد. نظرات سن سیمون از طریق كنت به دوركیم رسید. به نظر دوركیم جوامع از لحاظ ساختاری با یكدیگر تفاوت دارند ولی با صنعتی شدن نهادهایی همچون دولت تضعیف می شوند چرا كه دولت ها تنگ نظر و متعصب هستند. در نهایت صنعتی شدن تعهدات جمعی را از بین می برد و موجب كاهش اهمیت مرزها می شود. وبر هم كه بحث عقلانیت را مطرح می كند به وجود آن در تمام فرهنگ ها اشاره دارد. ولی تنها نظریه پرداز كلاسیك كه صریحا به جهانی شدن اشاره می كند ماركس است. به نظر ماركس با به قدرت رسیدن پرولتاریا استثمار فرد از بین می رود و در نتیجه استثمار ملل هم محو می شود. مارتین آلبرو جهانی شدن را با ملی شدن ( Nationalization) مقایسه می كند. به نظر او جهانی شدن فرآیندی است كه طی آن اقتصاد، فرهنگ و سیاست و عاملان آن جهانی می شوند. در این فرآیند یك افق جهانی در ورای مرز های فروریخته تشكیل می شود، مصادیق طبیعت به فرآورده های فرهنگی قابل تبدیل می شوند، به یمن شبكه های جهانی و دسترسی آسان و ارزان به فرآورده های قدرت تحولات عظیمی در ساختار قدرت به وجود می آیند و خرده گفتمان های جدیدی نشو و نما می یابند. این روندها موجب تولید شرایط جدیدی می شوند: از بین رفتن مرزها، سرزمین زدایی (Detritorization) و مكان زدایی (Delocation)، جهانی شدن اقتصاد و اقتصادی شدن جهان و سرمایه ای شدن اقتصاد، جهانی شدن كنش اجتماعی. رابرتسون نیز مدلی برای جهانی شدن ارائه می كند و این روند را به ۵ بخش تقسیم می كند.: مرحله اول: نطفه ای. مربوط به قرن ۱۵ تا ۱۸ در اروپا. در این دوره رویدادهای مهمی اتفاق افتاده است كه عبارتند از آغاز رشد اجتماعات ملی، نزول نظام فراملی، قرون وسطی، گستردگی حیطه نفوذ كلیسا، نظریه خورشید محوری جهان، پیدایش جغرافیای جدید، گسترش تقویم گریگوری، جهانی شدن كاملا حالت نطفه ای دارد و هیچ اثری از جهانی شدن دیده نمی شود. مرحله دوم: آغاز جهانی شدن. در نیمه اول قرن ۱۸ تا ۱۸۷۰ ( اساسا در منطقه اروپا). رویدادهای مهم عبارتند از: گرایش شدید به ایده دولت واحد همگن. تبلور انگاره روابط رسمی و فرد به عنوان شهروند. گسترش میثاق های بین المللی. مرحله سوم: خیزش. در دوره زمانی ۱۸۷۰ تا ۱۹۲۰٫ رویدادهای مهم عبارتند از: ترازبندی اولیه موضوع تجدد، رسمیت مفهوم بشریت در سطح بین المللی، جهانی شدن محدودیت های مربوط به مهاجرت، پیدایش رمان های بین المللی، رشد جنبش های وحدت جهانی و مسابقات جهانی مانند المپیك و جایزه هایی همچون نوبل، نخستین جنگ جهانی. همانطور كه دیده می شود در این دوره نقطه عطفی در مورد جهانی شدن است و اكثر رویدادها جنبه بین المللی دارد. مرحله چهارم: مبارزه برای هژمونی. در دوره زمانی ۱۹۲۰ تا ۱۹۶۰٫ رویدادهای مهم عبارتند از: منازعه و جنگ برای تسلط جهانی، تأسیس جامعه ملل و سازمان ملل، تثبیت استقرار ملی و جنگ سرد. مرحله پنجم: بلاتكلیفی. شروع از اواخر دهه ۱۹۶۰٫ رویدادهای مهم عبارتند از: بالا گرفتن آگاهی نسبت به جهان، قدم گذاشتن اولین انسان روی كره ماه، تحكیم ارزش های پسامادی گری، پایان جنگ سرد، فزایش نهضت های جهانی، پیچیده تر شدن مفهوم فرد به واسطه طرح مفاهیم جنسی، قومی و نژادی، حقوق مدنی و جهانی. رشد اسلام گرایی به مثابه جنبش ضد جهانی شدن و نشست ریودوژانیرو. فوكویاما معتقد است كه بشر به نوع حكومت مطلوب دست یافته است و كلیه دولت ها در پی رسیدن به لیبرال موكراسی یا همان نوع حكومت ایالات متحده هستند. به نوعی می توان گفت پس از پایان جنگ سرد و محو كمونیسم در شوروی هژمونی لیبرال دموكراسی تفكر غالب در سیاست جهان است و فوكویاما مبلغ آن. به هر روی، هر یك از صاحبنظران یكی یا چند مورد از فرآیندهای جهانی شدن را به عنوان تعریف جهانی شدن به كار می برد. همین مسأله ابهام در تعریف را بیشتر می كند. از جهانی شدن با عناوین قرن دهكده الكترونیك جهانی، پیدایش قبیله جهانی، انقلاب اطلاعاتی، فشردگی مكان و زمان، گسترش جهان آگاهی، پایان جغرافیا و عصر سیبرنتیك یاد می شود. هر كدام از این اصطلاحات به وسیله یكی از صاحبنظران ارائه شده است. ولی مساله در اینجاست كه هر یك از این پدیده ها و فرآیندها مانند هر پدیده اجتماعی از این دست رابطه ای دیالكتیك با جهانی شدن دارد. بدین صورت كه مشخص نیست جهانی شدن به معنای پایان جغرافیا و از میان رفتن مرزهای جغرافیایی است یا برعكس. در این میان آنچه مشخص است تغییر سطح كلان تحلیل علوم اجتماعی از فرد، ساختار و ملل به جهان است. بدین معنا كه در تحلیل پدیده ها و رویدادها باید جهان را به صورت یك كل در نظر گرفت و طرح مساله را در این كل انجام داد. جهانی شدن؛ پروژه یا پروسه ؟ اكنون سوالی كه مطرح می شود پروسه ( = فرآیند، فراگرد، Process) بودن جهانی شدن است یا پروژه ( = طرح، نقشه، Project) بودن آن. بدین صورت كه آیا جهانی شدن یك روند و فرآیند اجتناب ناپذیر است كه بشریت آن را تجربه می كند یا آنكه جهانی شدن طرحی است هدفمند كه به وسیله عده ای خاص برنامه ریزی شده است. یكی از بهترین جمع بندی های چارچوب نظری در این مورد به وسیله قدیر نصری انجام شده كه در نمودار ۱ تصویر شده است. نظریه پردازانی كه جهانی شدن را به صورت یك طرح می بینند معمولا از آن به عنوان جهانی سازی یاد می كنند. قدیر نصری آغاز جهانی سازی را ارسال میسیونرهای مذهبی به كشورهای آفریقایی و آسیایی می داند. جهانی سازی به مفهوم جدید بیشتر غربی شدن، آمریكایی شدن و استعمار از طریق كوكاكولا می باشد چرا كه در این مفهوم یك كشور فرهنگ، ارزش ها و باورهای خود را كنار می گذارد و به طور مستقیم فرهنگ غربی یا آمریكایی را جایگزین فرهنگ خود می كند. بدین ترتیب بدون آنكه روند غرب را در رسیدن به وضعیت فعلی تجربه كرده باشد، مصرف كننده كالاهای غربی خواهد شد. استعمار از طریق كوكاكولا هم به همین مفهوم دلالت می كند. كشور استعمارگر به جای حمله مستقیم نظامی و اشغال یك كشور با استفاده از مصادیق فرهنگی خود كشور مستعمره را تحت نفوذ خود در می آورد. بدین ترتیب سلاح، دیگر توپ و تانك نیست بلكه كوكاكولا و فروشگاه های زنجیره ای مك دونالد است. نمودار ۱٫ طیف متفاوت دیدگاه متفكران در مورد جهانی شدن نظریه وابستگی در ابتدا در مورد تحولات آمریكای لاتین به كار رفت. به اعتقاد نظریه پردازان وابستگی جامعه جهانی به شیوه ای نابرابر توسعه یافته است. به گونه ای كه هسته اصلی جهان صنعتی ( ایالات متحده آمریكا، اروپا و ژاپن) نقشی مسلط دارند و كشورهای جهان سوم وابسته به آن هستند. بدین ترتیب دنیا به دو بخش كشورهای هسته و وابسته تقسیم می شود. وابستگی كشورهای توسعه نیافته به مدت و چگونگی استعمار آن ها بستگی دارد. این كشورها بخصوص در آمریكای لاتین به دلیل حضور نیرومند كشاورزی سنتی از غافله كشورهای صنعتی باز ماندند و از نظر كالاهای صنعتی كاملا وابسته شدند. آندره گوندرفرانك عبارت توسعه توسعه نیافتگی را برای توصیف تكامل كشورهای جهان سوم ابداع كرده است. به اعتقاد فرانك كشورهای ثروتمند یك مادرشهر (Metropolitan Center) را تشكیل می دهند كه كشورهای اقماری (Satellite) پیرامون آن گرد آمده اند. نظریه نظم جهانی اول بار به وسیله امانوئل والرشتاین مطرح شد و كوششی بود برای تبیین نابرابری در جهان. بنا بر نظریه والرشتاین از قرن ۱۶ به بعد، یك نظام جهانی پدیدار شده و در سراسر جهان گسترش یافته است. این نظام بر یك اقتصاد جهانی سرمایه داری مبتنی است. ساختار شكل گرفته شامل سه دسته كشورهای مركزی، پیرامونی و نیمه پیرامونی است. توضیح اینكه این تقسیم بندی والرشتاین بسیار شبیه به فرانك و به نوعی تكامل یافته دیدگاه وابستگی است. كشورهای مركز كشورهایی هستند كه موسسات اقتصادی نوین در آن ها شكل گرفت و پیش از سایر كشورها گام در راه صنعتی شدن نهادند. نواحی مركز دارای یك رشته صنایع تولیدی نو و كشاورزی پیشرفته و حكومت متمركز بودند. جوامع جنوب اروپا در اطراف دریای مدیترانه (مانند اسپانیا) به صورت نیمه پیرامونی مرتبط با كشورهای مركزی درآمدند. آن ها انواع روابط تجاری با كشورهای مركز داشتند ولی اقتصاد آن ها به حالت ركود باقی ماند. محصولات كشور مركز از طریق كشورهای نیمه پیرامونی به حوزه بیرونی فرستاده می شد كه در نهایت در كشورهای آفریقا و آسیا به تشكیل كشورهای پیرامونی انجامید. در شرایط حاضر ایالات متحده و ژاپن هسته اصلی مركز هستند. از دیدگاه والرشتاین سرمایه (چه اقتصادی چه انسانی) گرایش به سمت مركز دارد یعنی انباشت سرمایه در مركز صورت می گیرد. كشورهای نیمه پیرامونی نقش ضربه گیر را برای كشورهای مركز دارند؛ چرا كه موجب می شوند تا كشورهای پیرامونی تفاوت عظیم خود را با مركز نبینند و همین موضوع جلوی شورش آن ها را می گیرد. یكی دیگر از جنبش های مخالف جهانی شدن حركات مذهبی در قالب بنیادگرایی دینی است. این گروه معتقدند كه یك طرح هدفمند درپی از بین بردن ارزش های حاكم بر جوامع است. به اعتقاد این گروه، جهانی شدن پروژه ای است قابل اجتناب كه در حوزه ایدئولوژی و فرهنگ می توان به آن مقابله كرد. گیدنز جهانی شدن از پایین و جهانی شدن از بالا را مطرح می كند. جهانی شدن از پایین به معنای تحولات فرهنگی و اجتماعی است كه به دلیل جنبش های مردمی و ارتباطات شكل گرفته است و جهانی شدن از بالا به معنای جهانی شدن اقتصادی و افزایش شركت های فراملیتی است. ابعاد جهانی شدن: كلیه صاحبنظران به جهانی شدن در سه عرصه اقتصاد، سیاست و فرهنگ توجه دارند و به تحلیل جهانی شدن در هر یك از این سه عرصه می پردازند. تونی فیتزپتریك سیاست اجتماعی را به این سه عرصه می افزاید. شاید بتوان جهانی شدن اطلاعات را با توجه به مفهوم فراگیر اطلاعات به این چهار مورد اضافه كرد. البته لازم به ذكر است كه اقتصاد، سیاست و فرهنگ مفاهیم كاملا مجزا از یكدیگر نیستند و در یك جامعه ارتباط كاملا منطقی بین آن ها برقرار است. -جهانی شدن اقتصاد مهمترین عرصه جهانی شدن اقتصاد است؛ چرا كه جهانی شدن اقتصادی تا حد زیادی صورت گرفته و اكثر موافقت ها و مخالفت ها با بحث جهانی شدن در این جنبه مطرح است. مهمترین نمود جهانی شدن اقتصادی حضور فزاینده شركت های چند ملیتی و فراملیتی است كه درصد زیادی از تولید و تجارت جهانی را در دست دارند. آمار نشان می دهد كه تعداد شركت های فراملیتی از حدود سه هزار در اوائل دهه ۱۹۹۰ به بیش از ۲۰۰ هزار شركت در حال حاضر رسیده است. جمع فروش ۳۵۰ شركت غول پیكر رقمی در حدود یك سوم تولید ناخالص ملی كشورهای پیشرفته می باشد. یك چهارم سرمایه دنیا و سه چهارم سرمایه گذاری مستقیم خارجی در جهان متعلق به ۳۰۰ شركت بزرگ چند ملیتی است. جهانی شدن امور مالی نیز كاملا محسوس است. در اواخر دهه ۱۹۹۰ همه روزه حدود ۵/۱ تریلیون دلار از طریق مبادلات ارزی جابجا می شد یعنی چیزی در حدود یك میلیارد دلار در هر دقیقه. در مورد جهانی شدن اقتصاد باید به حضور سه سازمان بین المللی بانك جهانی، سازمان تجارت جهانی و صندوق بین المللی پول اشاره كرد كه با قوانین و موافقت نامه های خود نقش مهمی در جهانی شدن اقتصاد دارند. - جهانی شدن سیاست در مباحث جهانی شدن، دولت های ملی بزرگترین قربانی ها هستند. دولت های ملی قدرت های خود را از دست می دهند و انواع جدید دولت با اختیارات و كارایی متفاوت جانشین آن ها می شود. البته آنتونی گیدنز معتقد است كه بحران هویت ممكن است موجب شود كه دولت ملی تقویت شود. - جهانی شدن فرهنگ جهان در دل ملل فرهنگ های متفاوتی را پرورش داده است و هر ملتی فرهنگ، آداب و رسوم و باورها و ارزش های خاص خود را دارد. هیچ ملتی بدون فرهنگ نبوده است و این فرهنگ بر روی جهان بینی و رویكرد مردم به دنیا موثر بوده است. در دنیای حاضر با توجه به گسترش روز افزون امكانات ارتباط میان فرهنگی، بحث گفتگوی فرهنگ ها و برخورد آن ها مطرح است. طبیعی است كه در مقیاس جهانی این تقابل به ایجاد یا انتخاب یك فرهنگ می انجامد. در نتیجه می توان از جهانی شدن فرهنگ صحبت كرد. اما آنچه كه در مساله جهانی شدن فرهنگی / اجتماعی مطرح است به هم پیوستگی جنبش ها و نهضت های مردمی است كه همان طور كه پیش تر اشاره شد، به آن جهانی شدن از پایین هم گفته می شود. در اینجا مردم مختلف دنیا دست به دست هم داده، برای رسیدن به هدفی مشترك و حل مشكلی مشترك، جنبشی یكسان را به پیش می برند و به نوعی می توان با توجه به ضعیف شدن دولت ها ملی، آن را نقطه مقابل جهانی شدن اقتصادی یا جهانی شدن از بالا دانست. تعریف های فرهنگ و تمدن و مقایسه آنها: جامعه شناسان و مردم شناسان انگلیسی و برخی فرانسوی ها فرهنگ و تمدن را در معنای وسیع و بصورت كل یا مجموعه ای از دست آورده های مادی و غیرمادی بكار می برند و آلمانیها مفاهیم فرهنگ Culture و تمدن Civilization را در برابر هم قرار داده اند.در مجموع این گروه عناصر مادی آثار فنی، اشكال و صور سازمان اجتماعی را كه امكان بروز و تجلی یك جامعه را فراهم می سازند تمدن می خوانند و مجموع مظاهر غیرمادی مانند آفرینشهای هنری، ایدئولوژی و… را فرهنگ می نامند.(طبیبی.۱۳۷۴٫ص:۳۱٫به نقل از:آلن بیرو). تعریف جامع فرهنگ و عناصر آن:فرهنگ به عنوان مجموعه رفتارهای انسان و ارزشهای انسانی (مادی-غیرمادی) در نظر گرفته می شود و همانطور كه ادوارد تیلور بیان داشته است (( فرهنگ یا تمدن عبارت از آن كل مركبی است كه شامل دانش، معتقدات، اخلاقیات، عادات، آداب و رسوم، هنر و هرگونه استعداد و مهارتها (تكنیك ها و فنون) ئی كه انسان از طریق عضویت در جامعه كسب می كند و در قبال آن جامعه تعهداتی به عهده دارد. به نظر هرسكویت دانشمند معروف، تمام فرهنگ های موجود در جهان دارای ویژگیهای مشترك ذیل می باشند: ۱-فرهنگ یك امر اكتسابی است. ۲-فرهنگ عوامل طبیعی، روانشناسی و تاریخی زندگی انسان را در بر دارد. ۳-هر فرهنگی دارای مشخصاتی است كه مربوط به تركیب و ساختمان جامعه است. ۴-فرهنگ دارای جنبه های متعدد است. ۵-فرهنگ در طول زمان تغییر می كند. ۶-فرهنگ های مختلف در روی زمین وجود دارد. ۷-هر فرهنك دارای قواعد و اصولی است كه تحقیق علمی آنها عملی و میسر است. ۸-فرهنگ یك وسیله سازگاری فرد با محیط خارجی خود و در عین حال وسیله ای است برای ظهور امكانات خلاقه او..(طبیبی.۱۳۷۴٫صص:۳۲-۳۱). فرهنگ پذیری Acculturation و تغییر فرهنگی Cultural Change: فرهنگ پذیری از اصطلاحات علوم اجتماعی است و عبارت است از پذیرش جنبه هائی از فرهنگ یك گروه به هنگام برخورد با گروهی دیگر.فرهنگ پذیری كه در آغاز با استقرار تماس بین دو فرهنگ شكل می گیرد، در نهایت منجر به تغییر و دگرگونی در یكی یا در هردو فرهنگ می گردد.اینجاست كه مفهوم فرهنگ پذیری، به مفهوم تغییر فرهنگی تبدیل میشود.(طبیبی.۱۳۷۴٫ص:۴۱). هویت فرهنگی Cultural Identity: در اصطلاح مردم شناسی، عبارت است از تأكید بر خصوصیات و ویژگیهای فرهنگی و تاریخی یك جامعه مانند هنر موسیقی و ادبیات، زبان و رسوم و سنت های ملی و دینی، باورها و… كه در طول تاریخ نشانگر تمایز آن جامعه با جوامع دیگر است.مثلاَ فرهنگ ایرانی با همه گستردگی دارای خصوصیات و ویژگیهائی است كه آن را مشخص و از فرهنگهای دیگر جدا می سازد..(طبیبی.۱۳۷۴٫ص:۴۴). جهانی شدن بویژه در بعد فرهنگی آن، در تغییر هویت فرهنگی و تغییر فرهنگی جوامع بویژه جوامع كوچك، منزوی و بدون فرهنگ پویا و قوی- به میزان زیادی تأثیر داشته است. جهانی كردن فرهنگ: فرایند واحدی در جهان در حال شكل گیری است به نام (( جهانی شدن فرهنگ))، كه در واقع بر اثر آن یك فرهنگ جهانی به وجود می آید.جامعه شناسان توسعه معتقدند كه توسعه اقتصاد جهانی سرمایه داری و صنعتی شدن و نظام دیوانسالاری بین المللی باعث به وجود آمدن این فرهنگ جهانی شده است.این فرهنگ ارزشهای سرمایه داری را ترویج می كند و بدون شك یك دسته از ارزش های ملّی و بومی را زیر ضربات خود خُرد می كند. از این رو عاملی بازدارنده در توسعه درون زای جهان سوم است.(لهسائئ زاده، ع.۱۳۸۱٫ به نقل از مك گرو، ۱۹۹۶٫صص:۱۱۶-۶۱).مهم ترین وبحث برانگیزترین بعد جهانی شدن، بعد فرهنگی و اجتماعی آن می باشد.اما بحث اساسی و سوال برانگیز آن این است كه با وجود جهانی شدن فرهنگ، آیا ما به سوی تك بعدی شدن فرهنگ ها خواهیم رفت یا تعدد فرهنگ ها ؟.تكلیف خرده فرهنگ ها وفرهنگ های قومی و محلی در این موقعیت چه خواهد شد؟ آیا جهانی شدن به منزله جهانی شدن فرهنگ كشور های صاحب قدرت ورسانه نیست ؟ از ویژگی های جهانی شدن فرهنگ:۱)آشنایی با فرهنگ های مختلف:در عرصه جهانی هر فرهنگی سعی دارد كه خود را یه دیگران بشناساند. و دیگران هم با فرهنگ هایی غیر از فرهنگ خود آشنا خواهندشد؛۲)نقد فرهنگ ها: مكتب ها وفرهنگ ها به دید و حوزه نقد كشیده می شوند واز گذشته بیشتر در این معرض قرار خواهند گرفت. ادیان، مكاتب، فرهنگ ها و سنت ها هر كدام سعی شان براین است كه هر چه بیشتر خود را منطقی، عقلانی و اگر نیاز به اصلاحات دارندخود را در معرض اصلاح قرار دهند.وفرهنگ ها به سطح جهانی ارتقا پیدا كنند. در واقع آن فرهنگ و آیینی خواهد توانست در دید جامعه جهانی خود را مقبول بیابد كه بر اساس خواسته ها ونیازهای واقعی و اساسی بشر پی ریزی شده باشد. فرهنگی كه برای این عصر بتواندبشر را از گرداب وسرگردانی و حیرانی به آرامش و سعادت برساند؛۳)تقریب گفتمانها وعقاید: در ازای تعاطی اندیشه ها وافزایش مراودات فرهنگی وتضارب آرا وعقاید، از میزان تعصب های فكری وخصومت های عقیدتی كاسته خواهد شد و نخبگان جوامع ومذاهب مختلف از انعطاف وتحمل بیشتری در استماع وپذیرش اندیشه های مخالف برخوردار می شوند. الگوی نوسازی فرهنگی: یكی از الگوهای جدید در علم توسعه، الگوی نوسازی فرهنگی می باشد.كه منظور از آن حركت از فرهنگ سنتی كشورهای عقب مانده به سوی فرهنگ جدید كشورهای توسعه یافته، در راستای بیرون آوردن جوامع كشورهای جهان سوم از حالت رخوت و عقب ماندگی، به جاده توسعه می باشد.در این الگو، وسایل ارتباط جمعی نقشی تعیین كننده دارندهر چه این وسایل بیشتر گسترش یافته اند، سرعت نوسازی فرهنگی و در نتیجه نوسازی عمومی و كلی جامعه بیشتر بوده است. در نهایت جهان به سمت یك فرهنگ واحد قدم بر می دارد.جامعه شناسان طرفدار این نظریه اعتقاد دارند كه دو وسیله ارتباط جمعی جهانی یعنی ((ماهواره)) و ((شبكه جهانی رایانه)) در آینده ای نه چندان دور مردم كشورهای در حال توسعه را قادر می كنند كه به سرعت مردم كشورهای توسعه یافته از مواهب توسعه بهره مند شوند.(لهسایی زاده، ع.۱۳۸۱٫صص:۸۱-۸۰). شِكل های تأثیر جهانی شدن بر فرهنگ: تأثیر فرآیند جهانی شدن بر فرهنگ به سه شكل نمایان گشته است. عده ای تصور می كنند كه جهان در آینده شاهد یك فرهنگ جهانی خواهد بود كه بر تمامی انسانها مسلط خواهد بود كه بر تمامی انسانها مسلط خواهد شد كه عمدتاَ این فرهنگ برخاسته از نظام سرمایه داری و فرهنگ غربی و آمریكایی است كه بر یك نوع سبك مصرف و شیوه زندگی تأكید دارد. عده ای دیگر معتقدند كه عام گرایی فرهنگی تقویت خواهد شد كه در آن فرهنگها، عناصر فرهنگی را كه جهانی شده اند را در خود جذب كرده و به ادغام و تركیب فرهنگی خواهد انجامید. گروهی دیگر معتقدند كه فرآیند جهانی شدن موجب افزایش خاص گرایی فرهنگی گردیده است كه به برتری فرهنگی معتقدند و از تركیب و ادغام و همگرایی فرهنگی دوری می كنند(ادریسی، ا.۱۳۸۳٫ص:۱). جهانی شدن اطلاعات و سیطره تكنیك بر فرهنگ: امروزه ما شاهد یك شكاف در نظام ارتباطات هستیم. كه تكنیك بر فرهنگ چیره شده است، در واقع غلبه و سیطره اقتصاد با رشد صنایع بزرگ فرهنگی همراه شد و بتدریج تمامی بخش های فعالیت های ارتباطی(فیلم، تلویزیون، موسیقی، نشریات، مطبوعات و نرم افزارها)را در خود می بلعد.جهانی شدن اطلاعات، تنها بازتاب غرب است، و با یك الگوی مشخص سیاسی و فرهنگی گره خورده است، و میان شمال و جنوب توازنی از این باب نیست. زیرا گوناگونی فرهنگ ها، شرایط پذیرش اطلاعات را تغییر میدهد. اگر چه فنون ارتباطی یكسان است، اما آدمهای این دنیا، به موضوعات یكسانی علاقه مند نیستند، و حظ و بهره یكسانی از اطلاعات نمی برند. فراوانی اطلاعات هپچ چیزی را آسان نمی سازد و صد البته همه چیز را كلاف سر در گم می كند. جهانی شدن و ابعاد جهانشمول ادیان: جهانی شدن از این دیدگاه به نگرشهای دینی مربوط می شود. با مطرح شدن جهانی شدن، دینداران نیز با تمسّك به آموزههای جهانشمول ادیان، جهانی شدن را به همین معنا اخذ كردهاند. از دیدگاه آنان، جهانی شدن واقعی همان جهانی شدن دینی است. چنین دیدگاهی در كشور ما در چند سال اخیر مطرح شده است. نظریه پردازیهایی نیز در بارة جهانی شدن دینی صورت گرفته است. نمونه ای از چنین كاری را می توان در عماد افروغ یافت. او با تفكیك بین “جهانی شدن واقعی و متصوّر” و “جهانی شدن مصطلح”، با رویكردی فلسفی- فرهنگی این مسأله را پی گرفته است. جهانی شدن مصطلح در تحولات سرمایه داری غرب و بنیان نظری آن یعنی مدرنیسم ریشه دارد. سرمایهداری در صدد است در نگرشی خوشبینانه با جهانی شدن به سود بیشتری دست یابد و در نگاهی دیگر میكوشد تا از «بن بست ها و تضادهایی كه نظام سرمایهداری، هم به لحاظ نظری و معرفتی و هم به لحاظ اقتصادی- اجتماعی با آن مواجه است»، رهایی یابد. از نظر افروغ، ریشة این تضاد در ذات مدرنیته است:امانیسم و خرد خود بنیاد و تجربه گرایی كه مبنای سرمایهداری را تشكیل میدهند، به دلیل نفی خدا، به نفی ذات و غایت برای انسان انجامیده است و در دوره های تاریخی متفاوت به هیچ انگاری و نفی علنی انسان و خرد او منجر شده است(افروغ، ۱۳۸۲: ص۳۲).او سرانجام چنین نتیجه میگیرد كه با بن بستهای مدرنیته به تصریح بسیاری از نظریه پردازان غربی، جهانی شدن با بازگشت ادیان همراه بوده است و در نتیجه، «اگر لازمة جهانی شدن واقعی، اعتقاد به ك حقیقت غایی و وجود ضروری یك نگرش توحیدی ونگاه به عالم به مثابه ك كلّ منسجم و مخاطب قرار دادن انسان قطع نظر از مرزهای جغرافیای و فرهنگی و قائل شدن به وجود ذات و غایتی برای انسان و كلّ عالم باشد، قرآن كریم سرشار از آیاتی است كه مؤید این امر می باشد» (همان: ص۴۵). اندیشهوران و نظریه پردازان دیگری نیز در چنین دیدگاهی مشترك هستند(برای نمونه، ر.ك: مرقاطی، ۱۳۸۲). مقایسه تمدن غرب و مهدویت در تحقق آرمان شهر و عدالت اجتماعی: حقایق بیانگر آن است كه نه جهان غرب و نه الگوی جهانی سازی غربی نه توانسته و نه می تواند در پرتو مكتب مادی گرایانه لیبرال دموكراسی برای بشر به ارمغان آورنده معانی جدید و آرمانی برای حیات بشری باشد. امروزه اگرچه جامعه غرب از لیبرالیسم به لیبرالیسم نو گرایش یافته است اما حتی برجسته ترین فیلسوف جهان معاصر یعنی «یورگن هابرماس» این گرایش تازه غرب را به «لیبرالیسم وحشی» تعبیر نموده است. لیبرالیسمی كه برای جهانیان چیزی جز افزایش جنگ، فقر و نابرابری به بار نیاورده است هرچند برای غربیها نتیجه ایی جز افزایش قدرت، ثروت و شكاف بیشتر كشورهای فقیر و غنی در برنداشته است و هژمونی آنها را بر جهان افزوده است و به جای صلح جهانی، ناامنی های بین المللی را دامن زده است.وقتی میگوییم غرب، مردم مغربزمین، مراد نیستند. مردم مغربزمین، آنها كه مذهبی و مسیحیاند به موعود، معتقدند و علیرغم همه بمبارانهایی كه علیه فطرت آنان اعمال شده – ولو یك قشر اقلیت در غرب، در آمریكا و اروپا هستند ـ ولی هنوز لطافت باطنی خود را حفظ كردهاند.وقتی از غرب، سخن میگوییم، منظور، مردم عادی، ناآگاه و ساده مغربزمین، به خصوص محرومین كه حتی فاسدانشان نیز به نحوی مظلوم و قربانی هستند، نیست. مراد هژمونی سرمایهداری لیبرال و حاكمیت هستههای سرمایهداری یهود است كه امروزه بر آمریكا و از طریق آمریكا بر دنیا حكومت میكنند.میخواهند بگویند كه هیچ مدینه فاضلهای برتر و پیشروتر از وضع كنونی در جامعه جهانی كه ما آن را رهبری میكنیم، نه فقط وجود خارجی ندارد، بلكه حتی وجود ذهنی هم نمیتواند داشته باشد. پوپر در مصاحبهاش با اشپیگل، چند سال پیش از مرگش گفت امروز مدینه فاضله در كل تاریخ بشر، جامعه ایالات متحده است. مصاحبهگر از او پرسید در جامعهای كه هر ۸ ثانیه، یك قتل و هر ۹ ثانیه، یك تجاوز جنسی صورت میگیرد و جامعهای كه بزرگترین منبع درآمدش مواد مخدر و سلاحهای كشتار جمعی هستهای، شیمیایی و میكروبی است چگونه مدینه فاضله و پایان تاریخ است؟ او پاسخ میدهد كه اصل ضرورت فكر كردن به مدینه فاضله دروغ بزرگی بوده كه به ما گفتهاند. هیچ مدینه فاضلهای در انتهای تاریخ وجود ندارد و نباید به آن فكر كرد و این فكری انحرافی در ذهن بشر و باوری اساطیری است، یا فوكویاما، نظریهپرداز سرمایهداری آمریكا، گفت: اگر تاریخ پایانی هم دارد پایان آن، همین جامعه فعلی ایالات متحده آمریكاست.این تفكر محافظهكاری است.كنسرواتیزم دفاع از وضع موجود جهانی و دفاع از هرم قدرتی است كه هماكنون بر دنیا حكومت میكند و در رأس آن سرمایهدارها هستند و همه ملل دیگر، ملتهای شرق، جنوب و همه، قاعده این هرم و بردگانی هستند كه رأس هرم قدرت را بر دوش خود باید بكشند. امروزه ثروت در دنیا چگونه تقسیم شده است؟ چند درصد بشریت، چند درصد ثروت و زمین را در دست دارند و معنی این آمار مبین چیست؟ و اگر كسی بگوید این وضع، باز ادامه پیدا كند، به چه معنی است؟ در روایت آمده است كه امام زمان (عج) فاصلههای طبقاتی را در سطح جوامع بشری بر هم خواهند زد. در روایت داریم كه در زمان مهدی ما، هیچ انسان گرسنهای در سراسر زمین پیدا نخواهد شد. این آن مهدویتی است كه ما به آن معتقدیم و همه ادیان به آن معتقدند، ولی هیچ كس به اندازه شیعه، راجع به آن جامعه آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته است. و شاید دیگران، آگاهی شفاهی از وضعیت نداشتهاند. شیعه حتی نام مقدس آن رهبر انقلاب جهانی را نیز میداند، روش حكومت او را توصیف كرده است و شاید در هیچ مكتب دیگری چنین نباشد. ما در اُپانیشادها، در وداها، در انجیل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را میبینیم، ولی هیچ جا به اندازه منابع شیعه، شفاف و دقیق راجع به ایشان، حتی قیافه، حرفها، شعارها و نحوه انقلاب و حاكمیتش بحث نشده است. هدف عمده نظام لیبرال سرمایهداری كه میگوید ما با مدینه فاضله سازی و مسیانیزم، با بنیادگرایی دینی، با رادیكالیزم انقلابی، با فوندامنتالیزم و با ایدئولوژی، مخالفیم. و با هر نوع اصولگرایی، حتی غیردینی آن مبارزه میكند، این است كه در افكار عمومی بشر، به خصوص در دانشگاههای شرقی و اسلامی، در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت تردید در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پیش نباید كه عجب!! پس مدرنیته سرمایهداری، آخر خط نیست؟ و باید منتظر بود؟ این پرسش نباید در افكار عمومی و خصوصی بشریت، جوانه بزند!! آنها میخواهند بگویند كه هیچ چیزی دیگر فراتر از این وضع موجود جهان نیست و آنچه هست، عین علم و عقلانیت و آخر خط و پایان تاریخ است. توجه داشته باشیم كه آنها نمیگویند همه بشریت در سطح ما زندگی كنند و امكانات مردم آمریكا را در اختیار داشته باشند. كه اگر بگویند، باید دست از ستم جهانی و نابرابریها بردارند. چون اگر معنی جهانی شدن این باشد كه توزیع ثروت، قدرت، آگاهی و حرمت و احترام در تمام جهان، یكسان باشد، مورد قبول است، اما جهانی شدن كه آنان میطلبند به معنی آمریكایی شدن است؛ جهانی شدن از نوعی كه در رأسش، سرمایهداران حاكم بر آمریكا باشند و بقیه بشریت، قاعده آن هرم باشند. گلوبالیزیشن غربی، توجیه ستم غربی بر جهان است. اگر گلوبالیزیشن، عبارت باشد از جهانی كردن آمریكا و منافع سرمایهداری حاكم بر آمریكا، صهیونیزم و انگلیس، این گلوبالیزیشن فقط به نفع آنهاست و همان را ترویج میكنند، این جهانی شدن همه فرهنگها و ایدئولوژیهای مقاومت را میبلعد و هضم میكند، اما اگر بگوییم كه ما گلوبالیزیشن را قبول داریم، اما نه با معیارهای سرمایهداری یهود، بلكه با معیارهای امام مهدی (عج) كه میگوید در تمام دنیا هیچ انسان گرسنهای نباید باشد و نباید در گوشه افریقا بچههای یازده ساله وزنشان به اندازه بچههای شش ماهه واشنگتن و نیویورك باشد و نباید استخوان دندهها و پهلوهایشان پوست آنها را بشكافد و از زیر پوستشان بیرون بزند، آنها این گلوبالیزیشن مهدوی یعنی عدالت جهانی را پس میزنند و آنگاه توهم و یوتوپیا میدانند، چون امام مهدی (عج) امنیت را برای همه، نه فقط برای سرمایهدارهای غرب، میخواهد. روایت داریم كه در زمان حكومت جهانی امام مهدی (عج) امنیت بدان حد بر جهان، حاكم میشود كه ك دختر نوجوان بدون كمترین توهین و تهدیدی به تنهایی از این سوی عالم به آن سوی خواهد رفت. این در روایات ماست. گلوبالیزیشن مهدوی یعنی امنیت برای همه، امنیت برای دخترهای آفریقا، مكزیك، غنا و افغانستان، نه فقط برای دختران سرمایهداران نیویورك. اما تفكر جهانی شدن از آن نوع كه لیبرالسرمایهداری میگوید و میخواهد، در واقع عین محافظهكاری است، لذا این در مقیاس جهانی، با اصولگرایی، با مدینه فاضلهسازی، با ایدئولوژی و حاكمیت ارزشها مخالفاند و میگویند كه ارزشها اصولاً مفاهیم غیرعلمی و مقولات غیرعقلانیاند و لذا مسائلی شخصی بلكه جزء وسایل شخصی!! است و ارزشها، شخصی و نسبی است پس ربطی به حكومت و امر عمومی (پابلیك) ندارد و سكولاریزم همین است. جهان گرایی و جهان شمولی اسلام: جهانی سازی یا جهان گرایی علاوه بر اینكه همواره كی از اهداف مصلحین بزرگ بشری بوده است اساساً ریشه در تعالیم و رسالت ادیان بزرگ الهی دارد و می توان آن را یكی از اصلی ترین آرمان های همه انبیاء و ادیان بزرگ الهی و از جمله اسلام به شمار آورد بنابراین، این اصطلاح، واژه جدیدی نیست و در حقیقت در عصر حكومت مهدوی، حضرت مهدی علیه السلام این رسالت نبوی و هدف اولیاء الهی و ائمه را به بهترین شكل ممكن محقق خواهد ساخت و این طرح جهانی را تكمیل خواهد نمود زیرا در غیر این صورت، خاتمیت دین اسلام معنای حقیقی خود را از دست داده و به واژه ای بی معنا تبدیل خواهد شد. ریشه های جهانشمولی دین اسلام در مبتنی بودن آن بر فطرت، انعطاف پذیربودن آموزه های آن، و حركت و تطابق اجتهاد آن بر مبنای مقتضیات زمان و مكان نهفته است. باید اذعان نمود كه اسلام و دستورهای آن با فطرت انسانی كه همان بعد ثابت حیات انسانی است هماهنگ است و به همین خاطر اسلام دین جامع و فراگیر بوده و می تواند جهانشمول گردد از سویی عناصر جهانی شدن نیز در مذهب تشیع به وفور دیده می شود از جمله شیعه بیشترین ملازمت را در بین مذاهب با خرد ورزی دارد لذا این عناصر را می توان در عقلانیت، اجتهاد، عدالت، مهدویت و فرازمانی و فرامكانی بودن پیام تشیع ملاحظه نمود و تمام این عناصر مورد تأكید و تصریح تشیع می باشد. در اینجا شایسته است قدری به آیات و قرائن دال بر جهانشمولی اسلام پرداخته شود. از جمله در تعالیم اسلامی از كره زمین، به «بیت» و خانه تعبیر شده و انسان به طور مطلق از هر نژاد و رنگ و زبان و ملیت و طبقه ای مالك این خانه به حساب آمده است. در تفكر قرآنی، انسان، ـ از هر نژاد و جنسیّت و طبقه ای ـ نماینده و خلیفه خداوند در زمین است:و هو الذی جعلكم خلائف فی الارض.«اوست خدایی كه شما را جانشین (خلیفگان) قرار داد».این مضمون دستكم در سه آیه دیگر در سوره های یونس (آیه های ۱۴ و ۷۳) و فاطر (آیه ۳۹) آمده است كه رسالت كلی همه افراد انسانی را در این زیستگاه كه زمین نام دارد، تبیین می كند. پیامبران و رسولان الهی نیز راهنمایان برای همه انسان ها هستند و تعلیم و تربیت و نظام بخشی به زیست فردی و گروهی انسانها را بر عهده دارند تا مدیران جامعه بشری در همه ابعاد باشند. قرآن كریم در رسالت اولین رسولان الهی چنین گفته است:و اذ قال ربك للملائكة انی جاعل فی الارض خلیفة.«و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت».و در خطاب به داود پیامبر علیه السلام چنین آمده است:یا داود انا جعلناك خلیفة فی الارض.« ای داود ما تو را در زمین به خلافت و جانشینی گماردیم».این آیات بیانگر آن است كه رسول حق نماینده و مدیر منصوب الهی در كل پهنه زمین، مأموریت می یابد و نه در بخش خاص یا نژادی ویژه. درباره پیامبر اسلام؛ این رسالت جهانی و فراگیر با صراحت بیشتری مطرح گردیده است: تبارك الذی نزل الفرقان علی عبده لیكون للعالمین نذیراً. «بزرگوار است پاك خداوندی كه قرآن را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا اهل عالم را متذكر و خدا ترس گرداند». قل یا ایهاالناس انی رسول الله الیكم جمیعا. «بگو: ای مردم، من پیامبر خدا به سوی همه شما هستم.» و ما ارسلناك الا كافّةً للناس بشیراً و نذیراً. «و ما تو را جز مژده آور و هشدار دهنده برای همگی مردم نفرستادیم.» این آیات بیانگر آن است كه هدف اسلام همانند سایر ادیان بزرگ الهی، اصلاح كلیت جامعه انسانی در فراخنای گیتی و بدون توجه به حدود جغرافیا